لئوناردو داوینچی و میکلآنژ؛ دو نابغهای که نمیتوانستند همدیگر را تحمل کنند
فلورانس اوایل قرن شانزدهم، شهری بود که هر گوشهاش بوی رقابت و جاهطلبی میداد. در این میان دو نام بیش از همه میدرخشید: لئوناردو داوینچی، مردی همهفنحریف با ذهنی علمی و نگاهی ظریف به هنر، و میکلآنژ بوناروتی، هنرمندی پرشور، تندخو و شیفته قدرت جسمانی. این دو نه تنها همعصر بودند، بلکه در یک شهر زندگی میکردند و همین کافی بود تا برخوردهایشان به یکی از جنجالیترین روابط تاریخ هنر تبدیل شود.
برخورد در فلورانس
شورای شهر فلورانس تصمیم گرفت سالن شورا را با دو نقاشی دیواری عظیم تزئین کند. یکی را به داوینچی سپردند، دیگری را به میکلآنژ. هر دو باید صحنههای جنگی را به تصویر میکشیدند. این سفارش مثل انداختن دو شیر در یک قفس بود. داوینچی با دقت علمی و طراحی پیچیدهاش، صحنه نبرد آنگیاری را آغاز کرد. میکلآنژ با شور و هیجان، طرح نبرد کاسینا را کشید. هیچکدام کارشان را تمام نکردند، اما همین نیمهکارهها به اندازه کافی نشان دادند که رقابتشان چقدر جدی است.
تحقیر و طعنه
روایتهای تاریخی پر است از لحظاتی که این دو نابغه به هم نیش میزدند. میکلآنژ بارها داوینچی را به خاطر نیمهکاره گذاشتن پروژهها مسخره کرد. او به داوینچی میگفت: «تو فقط شروع میکنی، هیچوقت تمام نمیکنی.» در مقابل، داوینچی هم از تندخویی و خشونت میکلآنژ بیزار بود و او را فردی بیظرافت میدانست. در محافل عمومی، نگاههای سرد و کلمات تندشان همه را متوجه این دشمنی میکرد.
دو سبک، دو جهان
داوینچی عاشق نور، سایه و آناتومی دقیق بود. او هنر را مثل یک علم میدید، چیزی که باید با تجربه و مشاهده ساخته شود. مونا لیزا و شام آخر نمونههای همین نگاهاند.
میکلآنژ اما هنر را میدان قدرت میدانست. بدنهای عضلانی، ژستهای پرشکوه و عظمت سقف کلیسای سیستین نشان میدهد که او میخواست هنر، ایمان و قدرت جسمانی را در هم بیامیزد.
فلورانس؛ میدان جنگ غرور
حامیان قدرتمند مثل خانواده مدیچی هم به این رقابت دامن میزدند. آنها میدانستند که برخورد دو نابغه، توجه جهانی را به فلورانس جلب میکند. شهر تبدیل شده بود به صحنهای که هر حرکت داوینچی و میکلآنژ زیر ذرهبین بود. مردم با هیجان درباره طرحهای نیمهکارهشان حرف میزدند، گویی هر خط و هر سایه بخشی از یک نبرد هنری است.
دشمنی که تاریخ ساخت
این رابطه چیزی شبیه دو قطب مخالف بود؛ یکی آرام و علمی، دیگری پرشور و خشن. آنها نمیتوانستند کنار هم باشند، اما همین برخوردها باعث شد شاهکارهایی خلق شود که هنوز جهان را شگفتزده میکند.











